کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمدجواد غفورزاده     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن     قالب شعر : غزل    

مـدیـنـه مـاه تـو آمـادۀ سـفـر شـده است            نشان کوچ، در آئینه جلوه‌گر شده است

بدونِ پلـک زدن، چون هـمیـشۀ تـاریخ            به گِردِ شمس نبوت، علی قمر شده است


دُرُست، دوخته چون برق چشم در چشمش            اگرچه از همه کس، دل‌شکسته‌تر شده است

وداع جان و جهان می‌کند «رسول کریم»            همان‌که عشق از او صاحبِ نظر شده است

بـه یُـمـن تـابـشِ این آفـتـابِ عـالـم‌گـیـر            شبِ جهـالتِ قومِ عرب سحر شده است

خدا گواست که از پـرتو هـدایت اوست            اگر عـدالت و توحـید مستقـر شده است

اَلا رسـول مکـرم! که در بـسـیطِ زمین            به کیمیایِ نگاه تو خاک، زر شده است

قسم به عصمتِ یاسین، قسم به عترتِ یاس            جهانِ ما به پیـامِ تو تـشـنه‌تر شده است

به شوقِ جلوه‌ای از آن جمال نورانی‌ست            اگر که دیدۀ دل‌هـا، خـدانگـر شده است

ز فـیـضِ تــربـیـتِ آن دم مـسـیــحـایـی            دعای زنده‌دلان، صاحبِ اثر شده است

دوبـاره پـنـجـره‌ای تا مدیـنه بگـشـائـیـم            مدینه‌ای که یتیم از چنین پدر شده است

در آن فضایِ نفس‌گیر، گرم راز و نیاز            امـینِ وحـی خـدا، با پـیـامـبر شده است

صدا، صدای رسولِ خـداست می‌گـویـد            صدایِ پیکِ اجل شد، صدای در شده است

بـرای سـیـر در آفـاقِ عــالـمِ مـلـکـوت            تـمامِ هـسـتی‌اش آمـادۀ سـفـر شده است

شتاب کن سوی مسجد، اذان بگوی بلال!            بگو که فاطمه از غصه خون‌جگر شده است

مـدیـنـه را و حـرم را سـیاه‌پـوش کنید!            صدای گریۀ زهراست، خوب گوش کنید!

: امتیاز

مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : ترکیب بند

دارد سرِ تعـظـیـم سـرِ ما به نجف            خیلی شده‌ایم عاشق و بی‌تاب نجف
مقـصود اگر کعـبه و بُت‌خانه نبود            مـایل بـشـود قـبـلـۀ مـاها به نجـف


از خـاک اضـافی شـما خـلق شدیم            مادر به مدینه رفت و بابا به نجف

دل را به کـسی نـدادم اِلا به عـلـی            لا حــول و لا قــوة اِلا بـه نـجــف
دل پـر زده و کـبـوتر بام شماست            پرمی‌کشد از گنبدِ خضرا به
نجف

دیــوانــۀ ایــوان طــلایـی هـسـتــم
مجـنون عـلی و مـرتـضایی هستم

ما قـبـل‌تـر از سـرزدنِ نـورِ نـبـی            نـور عـلـی اُفـتاده به منـشورِ نـبی
آدم شـده آنکـه شد
کـلیـمش حـیـدر            با مـهـر عـلی آمـده در طـور نـبی
در
آخر عمر لَیَهجُرَش می‌خواندند            جان‌هـا به فـدای دل رنـجـور نـبی
هـرجا به مـیـان نـام عـلـی می‌آیـد            خوشحال شده فاطمه، مسرورِ نبی
در مــیـکـدۀ مـحـمـدی بــاده بـزن           
سرمستِ علی، خورده از انگور نبی

بیرون نشد از لبش به جز حرف علی
شد شصت و سه سال زندگی صرف علی

بـگـذار اویـس و مـبـتـلایت باشـیم            ما مـعـتـکـفـان در حـرایت بـاشـیم
آقــا و رســول مــهــربــان عــالـم            ما نـوکـر و سـائل و گـدایت باشیم
ای‌کاش که عـمـاری و مقـدادی یا            سلـمـان و ابـوذری بـرایت بـاشـیم
هـم اهـل بـرائت و تـبـری بـاشـیـم            هــم اهــل تـولّا و
ولایـت بـاشـیــم
ای‌کاش
که قـسمت بشود یک بارم            ما مسافر صحـن و سـرایت باشیم

فـریاد زنان عـلی علی می‌خوانـیم
روزی که به مسجـدالـنبی می‌آئـیم

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمد مهدی خان محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

چه اعجازی‌ست در چشمش، که نازل کرده باران را           گـلـستان می‌کند لبخند‌های او بیـابـان را

بزرگان از همان اول به پایش سجده می‌کردند           مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را


میان شانه‌هایش می‌درخشد قرص خورشیدی           که روزی در تجارت‌ها بحیرا دیده بود آن را

عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش           پریشان می‌کند نزدیک سیصد سال، سلمان را

نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری           فقط کافی‌ست طولانی کند تحریر قرآن را

به غیر از دوستی با اهل‌ بیت اجری نمی‌خواهد           نمک از سفره‌اش برداشتی، مشکن نمکدان را

ولی چندی‌ست زهرا روز و شب از گریه بی‌تاب است           علی این روزها باید بسازد بیت‌الاحزان را

علی، شب با چراغی خانه‌ها‌ی شهر را می‌گشت           ملول از دیو و دد‌ها آرزو می‌کرد انسان را

نَفَس در سینه‌ام تنگ است، از این ماجرا بگذر           مجالی تا فدای نَفسِ پیغـمبر کنم جان را

همین کافی‌ست مقبول تو باشد بیتی از شعرم           که لبخند تو زیبا می‌کند اشعار حَسّان را

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

رفتی نگفتی دخترت تنها چه خواهد کرد            این درد پهلو، با دل زهرا چه خواهد کرد

رفتی نگـفتی اهل بیتت بی‌کس و کارند            بعد از تو دنیا با علی اینجا چه خواهد کرد


این بی‌بصیرت بودنِ این شهـر از آخر            با مردمِ بی‌دین و بی‌پروا چه خواهد کرد

بـابـا سـقـیـفـه بـعـد تـو تـنـهـا خـدا دانـد            در بینِ این شهر ستم با ما چه خواهد کرد

شهر مـدینه با تو شد شهـر مدینه، لیک            بر حال من این چرخش دنیا چه خواهد کرد

در بیت الاحزان رفتم و روضه به پا کردم            این کلبه را آتش ببین حتی چه خواهد کرد

کردی وصیت صبر کن یا حـیدر کراّر            وقتی که می‌افتم زمین، مولا چه خواهد کرد

یک تـازیانه راه من را بست در کـوچه            باور نمی‌کردم رود بالا چه خواهد کرد

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امـشـب کـه نـاز از مـژۀ تـر کـشـیـده‌ام            با اشک خـویش، نقـش کـبوتر کشیده‌ام

نـقـاش نــیـسـتـم ولـی انـگــار، بـا قـلـم            طـرح «مـدیـنه» در دل دفـتر کـشیده‌ام


ماهی به روی «گنبد خضرا» به روشنی            آهـی به یـاد «شهـر پـیـمـبر» کـشیده‌ام

گـیـسـوی نخـل‌های پـریـشـان شهـر را            در برگ ریـز سـرو و صنـوبر کشیده‌ام

شـایـد یـکی، شـبـیـه گـل ارغـوان شود            صـد بـار، عـکـس لالـۀ پـرپـر کشیده‌ام

«روح القدس» که داد به دستم گل غزل            دیدم به «بیت وحی خـدا» سر کشیده‌ام

صبح قیامت است و «اذاالشمس کورت»            من در «مدینه» شورش محشر کشیده‌ام

«پـیک اجل» اجـازۀ وارد شدن گرفت            دستی که کوفت حلقه بر این در، کشیده‌ام

در خـانـۀ «حـبـیب خـدا» سوز ناله را            بـا روز رسـتـخـیـز، بـرابـر کـشـیــده‌ام

زهرا که بود زمزمه‌هایش جگر خراش            او را کـنـار سـاقـی کــوثــر کـشـیــده‌ام

پرواز روح قدسی «خورشید وحی» را            با اشک دیـده، پـاک و مطـهـر کشیده‌ام

آتش گرفت، خـیمۀ دل های «اهل بیت»            این شـعـلـه را ز عـرش فراتر کشیده‌ام

این باغ، بعد داغ نبی، روز خوش ندید            این است اگـر که لالـۀ پـرپـر کـشـیده‌ام

اشکم که پشت «پنجره‌های بقیع» ریخت            دیـدم که از کـجـا به کـجـا پـر کـشیده‌ام

گفتم به سوز مرثیه: چنگی به دل بزن!            دیدی که نقـش ساقی و ساغـر کـشیده‌ام

گفت: از «شفق» بپرس که آب از سرش گذشت            امـشـب کـه نـاز از مـژۀ تـر کـشـیـده‌ام

: امتیاز

زبانحال پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دیـگـر طـبـیب بـر سـر بـالـین نیاورید            بالـینِ من حـسـین و حـسن را بیـاورید
این شرحِ صدر، مرهمِ جان کَندَنِ من است             از سیـنه‌ام حسینِ مرا از چه می‌بـرید؟


ای نـور دیـدگـانِ من اینگـونه بی‌قـرار            امروز بر رسول گریبان چه می درید؟
روزی رسد که هر دو جگر پاره می‌شوید            با اینکه در بهشت، شما هر دو سرورید
بــوسـه اگـر بـه روی لـبـان شمـا زنـم            روزی ز تشتِ خون‌جگر، سر بر آورید
زهـرای من! تـو اِذنِ دخـولِ اَجَـل بـده            زیرا خـدا به غـیـر تو کـوثـر نـیـافـرید
او که دری به غـیـرِ
درِ خـانـه‌اَت نـزد            دانـد خـدا مــرا بـه ولای تـو پَــروَریـد
تا می‌شـود، حـبـیـبۀ من پشت در
نرو!            زود است، استغاثه‌کنان پشت این درید
ای دشـمـنان فـاطـمه از
من حـیا کـنید!            بعد از پدر چه بر سر این دختر آورید
دور مــرا کـســا،
بـگــیـریـد دخــتـرم!            آخـر شـمــا تـمــامِ امــیــد پــیــمـبـریـد
بنشین علی! که خوب به رویت نظر کنم            آری خـدا جـمـال تو از خـویش آفـریـد
نعش مرا شبانه چو
غـسل و کـفن کنی            مـخـفـی ز بی‌کـفـن کَـفـَنـم را بـیـاورید

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در شهادت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : علی مهدوی نسب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بعد از تو درد فـاطـمـه بسیار می‌شود            هـمـسـایـۀ قـدیـم گـلـت خـار مـی‌شـود
هرکس که در مدینه بدهکار لطف توست            در پشت درب خـانه طلـبکار می‌شود


دسـتـان کـیـنـه بـاز شـود بعـد تو ولی            بـسـته دو دست حـیـدر کـرار می‌شود
بعد از گرفتن فدک از دست غاصبان            دیگر گذر ز کوچه چه
دشوار می‌شود
این دیده‌ای که بوسه زدی روز و شب برآن            در کـوچه از شـرار سـتم تار می‌شود
پـشـت نـقـاب، راز مـگـویـم بـمـاند و            پنهان ز دیده سرخی رخـسار می‌شود

این سینه‌ای که مخزن انوار ایزدی‌ست            بشـکـسـته از شرارۀ مـسـمار می‌شود
گـردد خـلـیـل، دخـتر تو بعـد رفـتـنت            در آتـش سـقـیــفـه گـرفـتـار مـی‌شـود
در کوچه از عـداوت چل مرد بی‌حـیا            پیـوسـتـنم به سوی تو هـموار
می‌شود
از
این دوشنبه کرب وبلا می‌شود به پا            آغـاز هـر جـسـارت و آزار مـی‌شـود
از این سقـیفه حرمله زد تیر
و کـربلا            اصغـر اسـیر زخـم شـرر بار می‌شود
شـمر سـقـیـفـه رأس حـسیـنم جدا کـند            بر روی تـل عـقـیـله عـزادار می‌شود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد زیرا موضوع همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا در جریان جسارت عمر به حضرت در منابع معتبر نیامده است لذا بهتر است بیت زیر خوانده نشود، موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این دیده‌ای که بوسه زدی روز و شب برآن            در کـوچه در کـنار حسن تار می‌شود

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

از آسـمـان غـم درد آورش زمین افتاد            همان قـبـیله که پیـغـمـبرش زمین افتاد

چه با ادب ملک الـمـوت در زد آهسته            ز شـرم فاطـمه بال و پرش زمین افتاد


در این دقـایق آخر عـلی عـلی می‌کرد            ز احـتـضار نـبی حـیـدرش زمین افتاد

ز گـریـۀ حـسـنـیـنـش به گـریه افـتاد و            چه اشک‌ها ز دو چشم ترش زمین افتاد

پـدر نـگـاه به چـادر سـیـاه دخـتر کـرد            مـصیبت از نـظـر آخـرش زمـین افتاد

چـقـدر دست به سـیـنـه سلام کرد ولی            ضـریح خـانۀ زهـرا درش زمین افـتاد

نوشـتـه‌انـد کـمـی بعـد قـتـل پـیـغـمـبـر            میان عـربـده‌ها دخـتـرش زمـین افـتـاد

لگد به شاخه طوبی که خورد، زود شکست            به پیش چـشم همه نوبـرش زمین افتاد

همان علی که چنان کوه بود این‌همه سال            به خنده گفت کسی؛ آخرش زمین افتاد!

گـریز حـرف مرا هر کسی نمی‌فـهـمد            زنی جوان جلوی شوهرش زمین افتاد

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

خوش بحال دلِ آنکس که گرفتارِ تو شد            چشم بیمار تو را دیده و بیـمارِ تو شد

هــدفَـت بـود بـنـا کــردنِ وحــدانـیّـت            سجـده آورد عـلی؛ یار وفـادارِ تو شد


از خدا گفتی و کفار به تو طعنه زدند            نگرفتی به دل و لطف و کرم کارِ تو شد

زیرِ بارِ سـتم و دشمنی و زخـم زبـان            کمرت خم شد و اسلام بدهکارِ تو شد

بعـد تو دلـهـره افـتـاد به جـانِ یـثـرب            کعبه مشکی به تنش کرد و عزادارِ تو شد

رفتی و باغ فدک مثل خلافت شد غصب            دوّمی آمد و در کوچه طلبکـارِ تو شد

رفتی و سوخت سراپایِ حدیث ثـقـلین            شـعـله‌ها باعـث بی‌تـابی بسـیارِ تو شد

پیرهن دوخت و نان پخت و فقط درد کشید            با دلی خـون شـده آمـادهٔ دیدارِ تو شد!

: امتیاز

مدح و مرثیه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : پروانه نجاتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مصـائب تو مـگـر از مسـیح کـمـتر بود؟            چـه‌قـدر سـهـم دل آخـرین پـیـمـبـر بـود؟

چه زجر‌ها که کشیدی که سر بر آرد دین            درخـت عـمـر تو با خـون‌دل تــنا‌ور بود


تو را چـگـونه گـذشت آن کـبود لحـظاتی            که چشم شعب ابی‌طالب از غمت تر بود

حجاز حجم نفـس‌گـیر کـیـنه بود و لجـاج            نـفـاق قـوم تـو یـک کـار‌زار دیـگـر بـود

تو با دو قـاطـبۀ شرک و جهـل جنگـیدی            و رنـج‌هـای تو حـتـی از این فـراتـر بود

امــیـن! یــتــیـم پُــر آوازۀ‌ بـنــی‌هــاشــم!            نـگـاه تـو خـود امــان‌نـامـۀ مـعـطـر بـود

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمد علی ریاضی یزدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است            عالم سیاه‌پوش به سوگ سه سرور است

ذرات غـم نـشـسـتـه به رخـسـار آفـتاب            از داغ آن‌که بر دو جهان سایه‌گستر است


کـعـبه سـیـاه‌پـوش و به تـن جـامـۀ عـزا            زمزم به حال زمزمه و چشم او تر است

مـاه عــزای سـیـد و ســالار انـبـیـاسـت            کوثر ز اشک فاطمه لبریز گوهر است

بر کـائـنـات گـرد یتـیـمی نشـسـته است            رفت آن پـدر که مـظـهر الله اکـبر است

مـاه سـقــیــفـه آمـد و افــروخـت آتـشـی            کز دود آن به چشم بشر تا به محشر است

خود ماه چیست یک کرۀ کوچکی ز خاک            در پیـش کائـنات ز یک ذره کمتر است

از پشت در طنین صدایی رسد به گوش            خاکم به سر که نالۀ زهرای اطهر است

آن هم دری که روح امین اذن می‌گرفت            والله، جـای گــفـتــن الله اکــبـر اسـت...

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شدند؛ زیرا هیچ گاه بین ائمه و قرآن جدایی نیفتاد بلکه این مردم نادان بودند که از قرآن ناطق و قرآن صامت جدا شدند، ضمنا موضوع حمله به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها در ماه صفر نبوده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید یا در همین جا کلیک کنید

دار سقـیـفـه مـعـجـز شـق الـقـمـر نـمود            این معجـزه ز شق قـمر نیز برتـر است

این جا کـتاب و عترت از هم جدا شدند            این ثقل اکـبر آمد و آن ثقل اصغر است

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و خیانت اهل سقیفه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چرخ گردون را عجب غوغا و شوری در سر است           یا که گیتی را فنا گردیده وقت محشر است

بر چه می‌ریزد سرشک تلخ از مژگان فلک           عالمی را رخت ماتم نوحه‌گر بر پیکر است


ارض هستی یکسره گردیده بی‌صبر و سکون           خون چکان عرش و فلک در ماتم پیغمبر است

فاطمه دخت نبی می‌سوزد از هجـر پدر           خلقت هستی پریشان از نوای کوثر است

یک طرف نالان حسن سویی حسین و زینبین           سوی دیگر دل غمین بهر برادر حیدر است

ناگهان آمد سروشی غم مخور زهرای من           نگذرد چندی پدر واصل به وصل دختر است

مهر تابان هدایت گشته خـاموش عاقبت           مرتضی دیگر غریب و بی‌کس و بی‌یاور است

آب غسل تو نخشکیده هنوز ای نور حق           دخترت پهلو شکسته بین دیوار و در است

بعد تو از آتش بدعـتت سرایت سوخـتند           غنچه نارسته‌ای از ظلم کینه پرپر است

خـیز از جا یا رسـول‌الله بـنگر بی‌معـین           ریسمان بر گردن فتاح و میر خیبر است

یا رسول‌الله چنان سیلی به زهرایت زدند           کز شرارش تا ابد نیلی عذار دختر است

یا رسول‌الله زجا برخیز و زهرا را ببین           آنکه را خواندی ابیها را گرامی مادر است

یا رسول‌الله عـلی شد بعـد تو خانه‌نـشین           حق شده خاموش و ناحق بهر امت رهبر است

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

هنگـامـه رنج و غـم و ماتم شده امشب            گـریـان، ز غـمى دیده عالم شده امشب
آهنگ سرشكم، كه رسد بر لب مژگان            با این دل سـودازده هـمـدم شده امـشب


پـایـان شـب آخـر مـاه صـفـر است این            یا آنـكه ز نـو مـاه مـحـرّم شـده امـشب
مهـتاب، رخ خویش نهـان كرد ز مـاتم            چون رحـلت پیـغـمبر خـاتم شده امشب
از داغ جـگــرسـوز نـبـى سـیّـد ابــرار            نخـل قـد زهـرا و عـلى خم شده امشب

شد كار فلك، خون جگر خوردن از این غم            گردون، ز محن با رخ درهم شده امشب
سیماى جهان، غرقه خون دل «یاسر»            در سـوگ رسـول‌اللّه اعـظم شده امشب

: امتیاز

زبانحال پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم قبل از شهادت و خیانت اهل سقیفه

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تا چَشمِ من به چَشمِ تو دلدار می‌خورد            اِنـگـار که به دیـدۀ من خـار می‌خـورد

غُـصّه نخـور که زود می‌آیی کنارِ من            چَشمت سه ماه حَسرتِ دیدار می‌خورد


بوی بهـشت می‌رسد از سـیـنه‌ات ولی            روزی دَرِ بهشت تو مِسـمار می‌خورد

در پشت در که نالۀ جانـسوز می‌کشی            پهلـوی تو به گـوشـۀ دیـوار می‌خـورد

پیشِ تو می‌بـرَند عـلی را کِـشان‌کِـشان            غُصّه، علی، از آن همه آزار می‌خورد

جـانِ پـدر صِـدا بـزنـی زود مـی‌رسـم            بر بازویت، غَلاف که هربار می‌خورد

از سیـنه‌ام حُسین و حَسن را جُدا مکن            نَخـلِ من از دو میـوۀ تو بار می‌خورد

روزی حَسن به شَهـرِ مدینه شَوَد کبود            از دَستِ یار، زَهـرِ شَرَربار می‌خورد

روزی حُسین، با سَرِ زخمی به روی نِی            سنگ از جفای کوچه و بازار می‌خورد

با دست‌های بسـته رَوَد زِینَـبَت به شام            این دُخـترِ تو لَـطمـۀ بـسـیار می‌خورد

: امتیاز

زبانحال پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم قبل از شهادت با حضرت زهرا

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دخترم روشنی چـشم تَـرَم زهـرا جـان            پـیشتر آی و بـبـین بیـشترم زهـرا جان

سفـر مرگ به پـیـش آمده و بـاید رفت            زین جهان رو به جهان دگرم زهرا جان


جـان ‌سـپارم من و از فـتـنه ایـام تو را            به خداوند جهـان می‌سـپـرم زهرا جان

دخـترم این همه در ماتم من گریه مکن            آتش از اشک مزن بر جگرم زهرا جان

بعد من عمر تو کم باشد و از عترت من            زودتـر از همه آئی به برم زهـرا جان

ناگـزیرم که در این امت بی‌مهر تو را            می‌گذارم من و خود می‌گذرم زهرا جان

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در شهادت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بابا پس از تو حُرمتِ ما مستدام نیست            جای من و علی وسط این عـوام نیست

تا هستی حُرمتِ حَرمت در مدینه هست            ورنه به اهل بیت تو هیچ احترام نیست


زانـو زدم به بی‌کـسی‌ام گـریـه می‌کـنم            از گـریۀ زیـاد اثـری در صـدام نیست

ماه مـدیـنه هستی و بعد از غـروب تو            فرقی دگر میان همین صبح و شام نیست

دلـشـوره‌های دخـتـر خـود را نگـاه کن            تو می‌روی و دلخوشی اصلاً برام نیست

این خـانه بـود بـابِ حـوائـج ولی دگـر            از این عشیره در حَرمت ازدحام نیست

بابا بـمـان و اشـک مـرا بیـشـتـر مکن            زخـم مـرا به غـیـر پـدر الـتـیـام نیست

این روزها نفس زدنت هم به سختی است            خـنده دگر به روی لبت ای امام نیست

ارکـانِ من تویی و عـلی، لیک بعـد تو            غیر از عـلی به زندگیِ من قوام نیست

تنها شدی و خـونِ جگـر بود حـاصلت            گفتم که، بینِ این همه یک بامرام نیست

گـفـتی مباد تـشـنه بـخـوابـد حـسین من            حـالا غـمـی شـبـیهِ غـم کـربـلام نیست

: امتیاز

زبانحال پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم قبل از شهادت

شاعر : احسان محسنی فر نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

چرا چشمت پُر اشک و سینه‌ات پُر آه می‌باشد         مخور غصه پس از من عمر تو کوتاه می‌باشد

مسوزان قلب بابا را چنین ناله مزن زهرا         که شاد از نـاله تو دشمن گمراه می‌باشد


علی را کرده‌ام مأمور صبر و تو کنارش باش         پس از من روزهای بی کسی در راه می‌باشد

سپر بهر علی شو وقت آتش سوزی خانه         بدان که قـتلگـاه تو همین درگـاه می‌باشد

همین که می‌زند زخم زبان بر من به پیش تو         تو را بعد پدر در کوچه سد راه می‌باشد

بلـرزاند مرا در قـبر تا بر تو زند سـیلی         که از مهری که من دارم به تو آگاه می‌باشد

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

زهرا به خانه و ملک الموت پشت در           از بـهـر قـبـض روح شـریـف پیـامـبر

از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب           بـی‌اذن فـاطــمـه نـنـهـد پــای پـیـش‌تـر


با آن که بود داغ پـدر سخـت، فـاطـمه           در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر

یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش           مـحـو نـگـاه آخــر خـود بـود بـر پــدر

اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی           روی حـسـین بر روی قـلـب پـیـامـبـر

دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار           بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر

زد بوسه‌ها به حلق حـسین و لب حسن           از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر

هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه           گاهی ز طشت و گاه ز گـودال قـتلگاه

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محسن حافظی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

مدینه شد ز داغ مصطفی بیت‌الحزن امشب            فضای عالم هستی بود غرق محن امشب

مکن ای آسمان روشن چراغ ماه را کز کین            چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب


نه تنها ماتم جان سوز پرچمدار توحید است            که هستی شد سیه‌پوش امام ممتحن امشب

گهی گریم ز داغ جانگداز حضرت خاتم            گهی نالم چو نی در سوگ فرزندش حسن امشب

فدا شد ناخدای فلک حق در بحر طوفان زا            که شد دریای دیده در عزایش موج زن امشب

دهد غسل از سرشک دیدگان با زاری و شیون            عـلیّ بت‌شکن جسم نبی بت‌شکن امشب

نمی‌دانم چه حالی می‌کند پیدا امیر عشق            چو می‌سازد تن آن جان جانان را کفن امشب

شد از داغ دو ماتم قلب زهرا لاله‌سان خونین            که در دشت بلا گم کرده یاس و یاسمن امشب

چراغ انجمن آرا شده خاموش و اهل دل            کند روشن چراغ آه در هر انجمن امشب

سرآمد بر همه غـم‌هاست داغ ماتم خاتم            که امّت را برون رفته است روح از ملک تن امشب

شرر زد حافظی بر دفتر دل خامه‌ات کاین سان            که آتش می‌زنی بر جان، تو با سوز سخن امشب

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و خیانت اهل سقیفه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

از سـراپـای مـدیـنه گِـل غـم می‌ریـزد            اشک از دیـدۀ غـم‌بـار حـرم می‌ریـزد
از نـگـاه نـگـران، بـرق الـم می‌ریـزد            آه آرامـش زهـراسـت به هم می‌ریـزد


سایۀ خنده از این گـل‌کـده کم کم برود
یا قرار است که پیـغـمبر اکـرم برود؟

نـور از خـنده لب‌های تـرش می‌بـارید            از گـرفـتاری امت به جـزا می‌تـرسید
دربه در، در پی ارشاد بشر می‌گردید            مثل او هیچ رسـولی غـم و
اندوه ندیـد
در دلم شور عجیبی ست نمی‌دانم چیست
در گلو
بغض عجیبی ست نمی‌دانم چیست

دخترت زار به سر می‌زند ای وای دلم            در دلم غصه شرر می‌زند ای وای دلم
پدرم حـرف سپـر می‌زند ای وای دلم            حرف از داغ پسر
می‌زند ای وای دلم
دل بریـدن ز تو بابا بخـدا آسان نیست
بعد تو واسطۀ وحی خدا با ما کیست؟

این جوان کیست که از دیدن رویش در دل            غصه داخل شده و خنده ز لب شد زائل
گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل:            بـا اجــازه بـگـذاریــد بــیــایــم داخــل
با ادب آمـد و در
پـیـش پـدر زانـو زد
پرده از صورت پوشیدۀ خود یک سو زد
مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است            ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است
شب بیچـارگی نسل بشر نزدیک است            وقت آتش زدن یاس و تبر نزدیک است
پـدر آمـاده رفـتـن بـه ســمـاوات ولـی
نگـران است بـرای غـم فـردای عـلـی
تکیه بر دست علی زد گـل باغ ایجـاد            نظـری کرد به زهـرا و دوبـاره افـتاد
به عـلی فاطـمه را بـاز امـانت می‌داد            داشت اما خبر از غصه زهـرا ای داد

این همه بی‌کسی ای وای سرم درد گرفت
دل سـرشار غـم شعـله‌ورم درد گرفت
او ز فردای حسین و حسنش داشت خبر            از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر
از به آتـش زدن یاسـمنـش داشت خبر            از غم حیدر خیبر شکـنش داشت خبر
اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد
پر زد و دختر مظلـومۀ او بر سر زد

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در شهادت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و خیانت های اهل سقیفه

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

دیـدی دلـم از هرچه می‌تـرسید دیدم            افـتـاده‌ای در بـسـترت سـرو رشـیدم

هـر روز دیـدم دیـدۀ بــارانـی‌ات را            دیـدم شـکـاف کهـنـۀ پـیـشانـی‌ات را


از راه رفـتن کـل پـایت پـیـنه بـسـته            ناگـفـتـه‌ها را گـفـت دنـدان شکـسـته

در مکـه درگـیر بـلای کـوچه بودی            زخـمی سنگ بچـه‌های کوچه بودی

»تبت یـدا» خـار بیـابـان بود و پایت            یک لـحـظه اما در نـمی‌آمـد صدایت

حـالا من و تو خـلـوتی داریـم با هـم            دیگر نگـاهت را نگـیری از نگـاهم

بابـا بـگـو‌ پـیـشم دوبـاره می‌نـشـینی            قدری بمان پیشم که محسن را ببینی!

تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است            حـیدر میان هر گذر با احـترام‌ است

با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است            آرامـش این خـانـۀ سـاده به‌راه است

آتــش نــدیــده دامــنــم الـحــمـد لـلـه            خـونـی نـشـد پـیـراهـنـم الـحـمـد لـلـه

هرگز نـدیـده روی زهـرا را غریبه            آرام‌ مـی‌کـوبــد در مـا را غــریــبـه

بی‌تو اگر حـمله‌ کـنـند اینها به خـانه            زهـرای تو می‌مـانـد و صد تـازیانه

آتش می‌افـتد روی در پشت درم من            با پهـلـویم سنـگـر برای حـیـدرم من

سیـلی می‌آید سـمت من ای وای بابا            بد خواب می‌گردد حسن ای وای بابا

پیـشم‌ بـمان تا قـتل زهـرا را نبـیـنی            بی‌تو صدایم می‌شـود فـضه خـذیـنی

: امتیاز